“من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند.”
کاوه گلستان
کاوه گلستان داستان نویس، کارگردان، عکاس و خبرنگار که اغلب به واسطهی فعالیتهایش در حوزه عکاسی، شناخته شده است. عکسهای کاوه از اتفاقات انقلاب ایران و جنگ ایران و عراق در بسیاری از مطبوعات جهان منتشر شد و او را در زمره مهمترین عکاسان بین المللی قرار داد.
گلستان میکوشید تا زوایای تاریک و کمتر به چشم آمده جامعه را به تصویر کشد. به نقل از خود کاوه، او اولین عکس از انقلاب اسلامی را در روزنامههای ایران منتشر کرد. او بعد از اتفاقات سال ۵۶ همواره در عرصه عکاسی خبری ایران حضوری فعال داشته است.
در ادامه نگاهی به زندگی پر فراز و نشیب کاوه گلستان خواهیم داشت.
سید کاوه تقوی شیرازی معروف به کاوه گلستان ۱۷ تیرماه ۱۳۲۹ درآبادان متولد شد. او تا سه سالگی در آبادان ماند و در این مدت به کودکستان فرهاد میرفت. پس از مهاجرت خانواده گلستان به تهران در مدرسه «روش نو» که عباس یمنیشریف اداره آن را بر عهده داشت و در آن زمان یکی از بهترین مدارس تهران بود تحصیل کرد. کاوه دوره متوسطه را در دبیرستان «البرز» زیر پل کالج سپری کرد، جایی که اوضاع بر وفق او بود و تا آن زمان (سال ۱۳۴۱) تصمیمی بر ترک تحصیل نداشت. او در این دوران اولین تجربه فیلمسازی خود را با ساختن فیلم کوتاه پاییز از سر گذراند.
اما اوضاع اینگونه پیش نرفت و کاوه در سال ۱۳۴۳ با تصمیم عجیبی از سمت پدرش (ابراهیم گلستان) رو به رو شد، تصمیمی که روابط کاوه و پدرش را تا پایان عمر تغییر داد. تصمیم این بود: کاوه باید برای ادامه تحصیل به مدرسه شبانهروزی میلفیلد انگلستان میرفت. با مهاجرت او به انگلستان شرایط به کلی تغییر کرد. منظبط بودن میلفیلد که بیشباهت به پادگانهای نظامی نبود کاوه را در وضعیت سختی قرار داد. سرپرست مدرسه جک مهیر که در مدرسه به رییس شهرت داشت بر خلاف یمینیشریف هیچ درکی از رفتار پرشور و هیجان کاوه نداشت. گلستان در خاطراتش او را انسانی خودرای، تند، سختگیر و بسیار باهوش و بیقرار یاد میکند که تقریبا نمیخوابد. کاوه در سالهای اقامتش در انگلستان مدام به تهران شکایت میکرد و تقاضا داشت که او را به ایران برگردانند. البته این رابطه دو طرفه بود و کادر آموزشی مدرسه نیز چندان دل خوشی از او نداشتند. کاوه در آن سالها علاقه خاصی به نواختن گیتار داشت که با تشکیل گروهی قطعاتی را نیز ضبط کرد که توسط مهیر توقیف شد. در مدرسه میلفیلد در پایان هر سال تحصیلی یک عکس پانورامای جمعی میگرفتند که دانشآموزان و کادر مدرسه همگی در آن حضور داشتند. کاوه با همدستی چند تن از دوستانش و شیطنت خود، عکس آن سال را خراب میکنند و این کار نقطه پایانی بر حضور کاوه در میلفیلد را رغم میزند. سرانجام کاوه در سال ۱۳۴۷ از مدرسه اخراج میشود؛ و از آنجایی که پول زیادی برای برگشت به ایران نداشته، از راه زمینی و از طریق ترکیه بعد از طی سفری دو ماهه به ایران باز میگردد.
بازگشت کاوه به ایران پدرش را به شدت ناراحت میکند تا جایی که قهر او با پدرش مدتها به طول میانجامد. پس از آن کاوه به استودیو میناسیان میرود و درآن جا مهارت ساخت فیلم و تیزر را میآموزد. در ساخت فیلم «طلوع» با میناسیان همکاری میکند و برای روغن موتور پارس فیلم تبلیغاتی میسازد. با مرتضی ممیز و فرهاد بشارت برای ساخت انیمیشن وارد کار میشود و در این دوره است که کاوه عکاسی را شروع میکند.
او از میان تمام کارهایی که در این مدت انجام میدهد به عکاسی علاقه ویژهایی نشان میدهد. در همین ایام کاوه از طریق دوستانش با هنگامه جلالی آشنا میشود. یک سال بعد از این آشنایی هنگامه برای تحصیل در رشته عکاسی راهی انگلستان میشود و کمی بعد کاوه در سن ۲۱ سالگی عازم لندن میشود و با هنگامه ازدواج میکند و با فروختن عکسهای منظره که از طبیعت ایران عکاسی کرده بودند امرار معاش میکنند.
اما در ادامه زندگی پر فراز و نشیب کاوه سارقین به منزل مسکونی آنها دستبرد میزنند و تمام دارایی زندگی شان را به یغما میبرند. از آن جا که دیگر ادامه زندگی در لندن فراهم نبود کاوه و هنگامه با تهیه دو بلیت قطار راهی تهران میشوند. با بازگشت به ایران کاوه در راستای علاقه خود به عکاسی با روزنامه کیهان وارد همکاری میشود و در اولین ماموریت فتوژورنالیستیاش به ایرلند شمالی فرستاده میشود تا از درگیریهای ارتش آزادی بخش با سربازان ملکه عکس و گزارش تهیه کند. کاوه پروژههایی همچون همکاری با کانون پرورش فکری و انتشار کتاب قلمکار و عکاسی از کودکان گوشه کنار ایران را برای انتشارات فرانکلین انجام میدهد. او در اولین و آخرین همکاری خود با ابراهیم گلستان عکاسی از فیلم اسرار گنج دره جنی را به عهده میگیرد.
پس ازآن به سراغ مجموعه عکس «کارگر، روسپی، مجنون» میرود و در این مجموعه است که تا حدی به هدف ثبت حقیقتی که در نظر داشت نزدیک میشود. او در سال ۵۳ برای عکاسی از زنهای روسپی شهرنو با یک مددکار اجتماعی که در آن محل فعالیت داشت رابطه برقرار میکند و در ابتدا به بهانه گرفتن عکس ۴*۶ به آن محل وارد میشود و با آشنایی بیشتر و صحبت با افراد محل شروع به عکاسی میکند. هنگامه گلستان در مصاحبه ایی با حبیبه جعفریان نقل می کند: “کاوه اولی که عروسی کردیم، سال ۵۱، دلش میخواست برود آن جا عکاسی کند ولی نتوانست. یعنی مدام میرفت و میآمد. آن اوایل دوربینش را میگذاشت توی پاکت میوه. چند سال از این کارها میکرد تا آن مددکار را پیدا کرد. خیلی وقتها که از آن جا میآمد حالش به هم میخورد، بالا میآورد. میگفت آن بویی که آن جا هست، بوی لجن و کثافت حال آدم را بد میکند.”
از مجموعه «کارگر، روسپی، مجنون» نمایشگاهی در سالن ابوریحان دانشگاه تهران برپا میشود که پس از چند ساعتی مجموعه (شهر نو) با اعتراض چند تن از دانشجویان و تصمیم رییس دانشکده جمع آوری میشود. بعد از آن کاوه این مجموعه را در نمایشگاهی که خانم معصومه سیحون در پارک فرح برگزار کرده بود به نمایش در میآورد که در بازدید فرح پهلوی از نمایشگاه مورد انتقاد قرار میگیرد و کاوه از سوی فرح متهم به سیاه نمایی میشود. اما گلستان دلسرد نمیشود و با انتشار عکسهایی از آلونکنشینها در روزنامه آیندگان توجه بسیاری را به این معضل اجتماعی معطوف میسازد.
کاوه در مصاحبه ای بیان می کند:
“از سال ۵۰ برای مطبوعات و روزنامههای داخلی کار میکردم. کیهان و اطلاعات و غیره، کارم هم عمدتا گزارشگری مسائل اجتماعی بود. من از همان ابتدا عکاسی را وسیله میدانستم برای طعنه زدن به یک سری ارزشهایی که توی جامعه مطرح بود. میخواستم با گرفتن عکس از شرایط ناهنجار زندگی مردم و نشان دادن آن به آدمهای مرفه یک خاری درچشمشان فرو کنم – حالا این یک عقده روانی بوده یا مسئله شخصی کاری نداریم – کمی بعد همان آدمهایی که داشتم عکس شان را میگرفتم و درباره زندگیشان مینوشتم انقلاب کردند، که من هم در همان مسیر، کار حرفهایام را گسترش دادم.”
در سال ۵۶ کاوه از درگیریهای قم بعد از چاپ مقاله رشیدی مطلق و حواشی و تظاهراتهای آن عکاسی میکند و در سال ۱۳۵۷ با دعوت به همکاری مجله تایم برای پوشش حوادث ایران عکسهای بسیاری را از انقلاب ایران به ثبت میرساند.
کاوه گلستان در سال ۱۳۵۸ موفق به دریافت جایزه (رابرت کاپا) برای عکسهایش از انقلاب ایران میشود.
در سال ۱۳۵۹ و با شروع جنگ عازم مناطق عملیاتی میشود و از درگیری نیروهای ایران و عراق عکاسی میکند.
سال ۱۳۶۳ کاوه و هنگامه صاحب فرزندی به نام مهرک میشوند و ۸ ماه پس از آن به انگلستان مهاجرت میکنند.
کاوه در طول جنگ ایران و عراق بارها به ایران سفر میکند و در جبهههای جنگ به عکاسی میپردازد.
در سال ۱۳۷۱ کاوه یک فیلم ۲۶ دقیقهای به نام (ثبت حقیقت) برای شبکه ۴ انگلیس میسازد. موضوع این فیلم سانسور مطبوعات در ایران و محدودیت آزادی بیان بود که پس از پخش فیلم و بازگشت کاوه به ایران توسط مقامات قضایی دستور بازداشت کاوه صادر میشود. گلستان دو سال تحت نظر قرار میگیرد و اجازه خروج از تهران از وی سلب میشود. اما از آن جا که کاوه اهل خانهنشینی و سکون نبود مشغول به تدریس عکاسی در دانشگاه هنر و دانشگاه آزاد میشود. جایی که بهمن جلالی نیز در آن تدریس میکند.
در ادامه بخشی از گفتگوی حبیبه جعفریان با بهمن جلالی را که با عنوان بودن با دوربین توسط حرفه هنرمند به چاپ رسیده است را میخوانیم:
“من همیشه می گویم کاوه چیزهایی به دیگران یاد داد که دیگران یا ندیده بودند و یا با احترامات فائقه از کنارش رد
میشدند و به روی خودشان نمیآوردند، اما او آدمها را وادار کرد که این چیزها را ببینند و این خیلی موضوع مهمی است.”
کاوه در سال ۱۳۷۸ به عنوان فیلمبردار با تلویزیون بیبیسی وارد همکاری میشود. او درباره این همکاری می گوید: “تلاشم این بود که یک جوری نفوذ کنم توی امپریالیسم خبری موجود در جهان و یک جوری بتوانم صدای مردم خودمان و واقعیتهای جامعه را تا آن جایی که میتوانم منعکس کنم.”
در سال ۱۳۸۲ به همراه دو تن از همکاران خود جیم میور (در طی سالهایی که در بیبیسی مشغول فعالیت بود به دوست صمیمی کاوه تبدیل شده بود) و استوارت هیوز به عنوان تهیه کننده به شهر کوهستانی بیاره که در تصرف نیروهای ارتش آمریکا و پیشمرگان کُرد بود اعزام میشود و پس از سه روز تصویربرداری از آن منطقه، راهی کرکوک که هنوز در تصرف نیروهای صدام بود میشوند. با حرکت به سمت شمال عراق در منطقه کفری اتومبیل آنها در گودالی گیر میافتد، با پیاده شدن کاوه از خودرو، مین کارگذاشتهشده در زیر پای او منفجر میشود و سرانجام در ۱۳ فروردین ۱۳۸۲ مردی که بر آتش نشسته بود آرام میگیرد.
کاوه در قبرستان افجه، جایی که در زمان حیاتش به آن تعلق خاطر داشت به خاک سپرده شد.
عضو هیئت تحریریه کانون عکس اصفهان/ علی عظیمی
منابع:
بودن با دوربین: کاوه گلستان: زندگی، آثار و مرگ. حبیبه جعفریان. تهران: حرفه هنرمند، ۱۳۹۲. شابک ۹۶۴-۷۱۱۴-۱۲-۵
ثبت حقیقت: کاوه گلستان. گردآورنده هنگامه جلالی. تهران: چاپ و نشر نظر، ۱۳۸۹. شابک
۹۷۸-۶۰۰-۱۵۲-۰۶۷-۹
همشهری آنلاین کد خبر ۱۴۷۳۵۵
ویکی پدیا-کاوه گلستان