همانگونه که عکاسی از لحظهی آغاز تا به امروز مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرده است، عکاسی مستند نیز این مسیر را طی کرده است. اساسا تعاریف ما در عکاسی و هنر تعاریفی زمانمند است و ما نیاز به بازتعریف مفاهیم داریم. می توان گفت از بدو اختراع عکاسی دو رویکرد مختلف بوجود میآید: نخست عکس به مثابه سند و دومی عکس به مثابه اثر هنری. همانگونه که می دانیم کنش و تقابل و کشمکشهای میان این دو رویکرد تحولات بزرگی را در تاریخ عکاسی بوجود آورد. اگر در سالهای نخست تاریخ عکاسی این افتراق میان این دو رویکرد قابل پذیرش بود امروزه به هیچوجه قابل پذیرش نمیباشد.
اگر چه عینینگری و ثبت واقعگرایانه و خالی از ذهنیت عکاس، در زمانی جزء لاینفک عکاسی مستند بودند و از طرفی عکاسی هنری آنرا سدی مقابل خود میدانست و در پی رهایی و نزدیکی هرچه بیشتر به ذهنیتگرایی بود اما به مرور زمان این مرز برداشته شد و تفکیک میان این دو رویکرد دهههاست که تا حدی مشکل گردیده است و می توان گفت تحولات هنر پس از ۱۹۶۰ عکاسی را به سمت گفتمان مشترک عکاسی هنری و مستند سوق داد. در آن سالها زوج آلمانی، برند و هیلا بخر توانستند در پروژه مستند و طولانی مدت خود یکی از مهمترین تاثیرات را بر عکاسی هنری معاصر بعد از خود بگذارند.
در این چند سطر به هیچ عنوان قصد تحلیل روند تاریخی عکاسی مستند را ندارم، چرا که امری پیچیده و نیازمند تفصیل و بسط بسیار است. تنها مقدمهای بود برای ورود و تاکید بر اهمیت بازنگری در تعاریف پایهای عکاسی و تلاش برای نزدیک شدن و فهم بهتر از جریان عکاسی معاصر و جایگاه کنونی ما.
امروزه همچنان عکاسی مستند و عکاسی هنری رواج دارد، هر چند که آزادانه تر در مرز میان این دو کنش عکاسان حرکت می کنند اما حس میکنم در حال حاضر در بررسی آثار برخی عکاسان معاصر تفکیک میان وجه مستند و هنری اثر امری مشکل است و شاید این همان مضمون مورد اشاره این نشست باشد و باید دید و شنید.
در ابتدای این یادداشت اشاره کردم ما نیازمند باز تعریف مفاهیم هستیم و از آنجایی که متاسفانه منابع نظری به روز و معاصری در دسترس ما نیست ( به زبان فارسی) و تمایل چندانی هم به جستجو و مطالعه به زبان اصلی نداریم، نگاه و فهم ما از رسانه عکاسی و در اینجا عکاسی مستند نگاهی نه چندان معاصر است و اهمیت این چنین نشستهایی دو چندان می شود.
حس میکنم بهنام صدیقی به درستی این خلأ را درک نموده و تاکنون گامهای درستی در این راستا برداشته است.
برپایی نمایشگاه قابل تامل ” این ما هستیم، آن ها ” در گالری آریانا تهران در مهرماه امسال در مقام کیوریتور برای بازنگری در عکاسی مستند ایران و بیان گسستها و پیوندهای این ژانر عکاسی در تاریخ معاصر و خصوصا بعد از جنگ تحمیلی گامی مهم و قابل توجه بود.
صدیقی برپایه روایت تصویری از عکاسان حاضر در نمایشگاه به ما یادآوری می کند چگونه محدودیت های حاکم بر عکاسی مستند و فضای فرهنگی جامعه مسیر عکاسی مستند را در این سال ها تغییر می دهد و موجب ایجاد گسستها در مسیر عکاسی مستند می شود.
این نمایشگاه از دید من زمینه ساز و بیانگر ضرورت این نشستهاست. مجالی برای ایستادن و نگریستن به بخشی از مسیری که در این چند سال عکاسی مستند ما طی کرده است و به سکوت و تغییر روند و ماهیت عکاسی مستند ما، بگونهای که گاهی حس میکنم عکاسی مستند همچون جامعه مدنی ما در لاکی از سکوت و در بهترین حالت به انزوا و فضای شخصیتری پناه برده است. دیگر خبری از آن نگاه انتقادی و میل به اصلاح اجتماعی نیست و اساسا اگر باشد در مقام برخورد و بکارگیری رسانه شاید چیزی نزدیک به آثار گذشته بطور مثال آثار کاوه گلستان است و آنچه مسلم است ضرورت بازنگری در عکاسی مستند ایران بر پایه عکاسی معاصر جهان است.
امروزه بطور مثال آثار عکاسان معاصری چون لوک دلایه هم وجه اسنادی دارند، هم دغدغه و تعهد اجتماعی و از دیگر سو از بیان هنری قوی برخوردارند. حضور و نقش ذهنیت عکاس در مقام مولف و در روندی ادامه دار مشخص است و این آثار در مراکز هنری معتبر به شیوه ای جدید متفاوت از گذشته به نمایش در می آیند. در بیان تازه این عکاسان آنچه به نمایش در می آید به عریانی و بیانگری بی پرده سابق نیست و نیاز به تعمق و خوانش عمیق تر دارد. قصد برانگیختن ترحم و شفقت مخاطب را بشکل سابق ندارد، اما ما را به تفکر بیشتر وا میدارد. نگاه عکاس از بالا و راوی دانای کل نیست. یک نوع فاصله گذاری وجود دارد، چیزی شبیه لذت کشف زیبایی از دل اثر، حتی اگر جسد سربازی بر خاک باشد.
در انتها حضور بهنام صدیقی را در کانون عکس اصفهان فرصتی مغتنم می شناسیم و بخشی از یادداشت ایشان در کتاب نمایشگاه ” این ما هستیم، نه آن ها ” را خواهیم خواند شاید دریچه ای باشد برای ورود به گفتمان ایشان:
نمایشگاه پیشرو در آمد و رفت میان دو گونهی منظرهنگاری و پرترهنگاری، مجموعه عکسهایی را بر روی دیوار آورده است که در پی نگاهی استنادی- انتقادی و در توان خود به جستجوی درکی تاریخ بنیان از دورانمان متمایلاند …
اینجا مساله تنها تکیه بر نمونههایی از برآیند پر افت وخیزِ عکاسی مستند ایران نیست، بلکه آنچه اهمیت دارد ساخت دورنمایی از گسستها و پیوندهای مستندنگاری ایران از منظری زمانمند و برای اندیشه در هویت فرهنگی عکاسی مستندمان است. چرا که تحدید حاکم بر عمل عکاسان مستند، انتشار و یا نمایش عکسها و همچنین نظارت و کنترل نهادهای فرهنگی همچون مدرسه و دانشگاه از سوی قدرت – که در کنار سایر عوامل درونی و شخصیِ عکاسان، به کاستیِ پذیرش آن در اقشار گوناگون جامعه منجر شدهاست- به گسستی در زمانِ عکسها و به معنایی دیگر در روند کار عکاسان دامن زدهاست که – در استمرارِ آن- همچنان غیر قابل رویت میماند. به بیان دیگر شناخت این گسست، جز از طریق پرسش و واکاوی زمانهای دیگر صورت نخواهد گرفت، زمانهایی که بیش از آنکه در این نمایشگاه آشکار باشند در دلِ کِرد و کار عکاسان مستند و در افعالِ گذشتهشان قابل ردیابی و نقد است، زمانهایی که در چشم عکاس و بیننده، در گریز میان لحظهی عکاسی، گذشتهی عکسها و عکاسانشان و آیندهی آنها است، زمانهایی که با پیونددادنشان خصلتی آئینهگون مییابند برای بازتاب خود و وضعیتمان در عکاسی مستند ایران…
نادر حیدری دشتستانی
بیستم آذر ۹۶