«اُمبرتو اکو»، منتقد ادبی و شناخته شده جهان با دیدن مجموعه عکس های «قاجار» شادی قدیریان متحیر میشود و آثار این مجموعه را به نقاشی های « دیهگو ولاسکز»،نقاش اسپانیایی قرن پانزده میلادی نسبت میدهد.قدیریان عکاس شناخته شدهای در جهان است و از نسل دوم عکاسان خلاق ایران محسوب میشود.این هنرمند گفتو گوی ما را با متانت هر چه تمام پذیرفت و از عکس های خوب عکاسان اصفهان سخن گفت،در خلال گفتو گو بر صبر و سماجت همانطور اصرار دارد که بر اندیشیدن پیش از عکاسی و اجرای درست بعد از آن،تمایل چندانی به تدریس ندارد اما گفتو گو با او لااقل برای من یک ترم دانشگاهی آگاهی ، شناخت و یادگیری داشت.
عکاسی را از کجا آغاز کردید؟
در کلاس های کنکور هنر، فهمیدم که عکاسی را بیشتر از دیگر شاخههای هنر دوست دارم.
عکاسی از کجا برای شما جدی شد؟
دو سال او دانشگاه عکاسی آنچنان برای من جدی نبود. اما زمانی که در عکاس خانه شهر با بهمن جلالی کار می کردم، عکاسی برایم جدی شد و خیلی تاثیر گرفتم.
اولین مجموعهای که کار کردید در چه سالی بود؟
سال ۱۳۷۴،مجموعه؛ Unfocused.
و چگونه به اندیشه و ارایه مجموعه «قاجار» رسیدید؟
در طی دو، سه سالی که در موزه عکس کار می کردم و شغلم چاپ عکس های قدیمی بود به این نتیجه رسیدم که می شود عکس های قاجار را با تفکر امروزی بازسازی کرد. نزدیک به پنج ماه روی این مجموعه کار می کردم.که البته در سال ۱۳۷۶ برای پایان نامه کارشناسیم ،در دانشگاه ارایه دادم.
فضای دانشگاه که معمولا یک فضای سنتی و مستند گونه است،به خصوص در آن زمان،آیا این مجموعه مخالفانی را هم با خود به همراه داشت ؟
در ابتدا گروه عکاسی دانشگاه این مجموعه را قبول نمی کرد. اما وجود استاد راهنمایی به نام بهمن جلالی به من در جلسه دفاع دانشگاه خیلی کمکم کرد.
این مجموعه چگونه در چارچوب نمایشگاه خودش را نشان داد؟
برای نمایشگاه گذاشتن خیلی مشکل داشتم و هر کسی که این مجموعه را می دید می گفت؛ این چه عکس هایی است؟حتی گاهی خودم هم خجالت می کشیدم و با خودم می گفتم،این چه مجموعهای است که کسی با آن نمی تواند ارتباط برقرار کند؟ تا اینکه این مجموعه را کاوه گلستان دید و پیشنهاد گالری گلستان را داد،که خانم لیلی گلستان هم مجموعه را پسندید و در سال ۱۳۷۸ در گالری گلستان تهران به نمایش گذاشته شد.
استقبال از این نمایشگاه چگونه بود؟
استقبال خیلی خوب بود و اکثر عکس ها به فروش رفت.
و مجموعه عکس های خبری ( My Press Photo) ؟
یک سری عکس های پرسنلی از زمان ارتش قاجار به صورت اتفاقی به دستم رسید. عکس ها از کارتهای شناسایی آنها جدا شده بود و منگنههای زنگزده بر روی عکس ها یک حس خاصی به آنها داده بود،در همان زمان مجله «وردپرس»، هم در کنارم بود و به صورت آگاهانه و حسی این عکس ها را با فضای عکس های جنگ این مجله کولاژ کردم.
و به نوعی آغازگر مجموعههای جنگستیزی شما هم بود؟
بله،در طول تاریخ همیشه جنگ بوده است و همیشه با خودم می گویم،این جنگ برای چیست؟و ای کاش این جنگ نبود.
و مجموعه «همچون هر روز»،( Like EveryDay) و با آن تکرار های خاص خودش؟
این مجموعه زمانی بود که تازه ازدواج کرده بودم.مسئولیت های تازهای به عهده من بود.همه چیز به نوعی عجیب شده بود و همه چیز تغییر پیدا کرده بود، البته این تغییر برای تمام زنان دنیا وجود دارد،تغییری که همراه با نوعی تکرار است (اگر امروز یک بشقاب می آورد، روز بعد هم بشقاب را می آورد)این دغدغه خیلی زنانه است و چون این دغدغه همراه من بود به این مجموعه ختم شد.
این تکرار را در تمام زن های جامعه هم می بینیم؟
بله،زنی که استاد دانشگاه،دکتر و خانهدار است.اما وظایف خودش در زندگی را باید ایفا کند.این دغدغه همیشه گوشه ذهن ما هست.در واقع به عنوان یک زن هم به کار های روزمره زندگی و هم به کار حرفهای خودمان فکر می کنیم.
و در ادامه با مجموعه،« پر رنگ باشید»( Be color full ) شما روبهرو می شویم؟
این مجموعه به زنان و پوشش آنها به خصوص در تهران،در آن سال ها
می پردازد،ما در آن سال ها ناخواسته روسری و یا مانتو تیره انتخاب می کردیم.و خیلی هم عجیب بود که مثلا انتخاب ما یک روسری رنگی نبود.فضای زندگی در آن زمان یک فضای خاکستری بود.
و این مجموعه ها ادامه پیدا می کند و چهار سال بعد شاهد مجموعهای از شما تحت عنوان ،«غرب از نگاه شرق»،( West by East)،هستیم.
این مجموعه را موزه معتبری در بارسلون سفارش داده بود. با موضوع اینکه شرقی ها چگونه غربی ها را می بینند.و من با این اندیشه که کاتالوگهایی که از غرب برای ما در ایران می آید به چه شیوهای ارایه می شود،این مجموعه را ارایه دادم.
مجموعه (Ctrl+Alt+Del)،به نظر فضای محدودتری برای ارایه دارد با اینکه ذهنیت وسیعی پشت آن حضور دارد؟
زمانی که باردار بودم،به من گفته بودند که نباید جلوی کامپیوتر بنشینم.اما واقعا خیلی سخت بود چراکه زندگی کامپیوتری پررنگی داشتم.کامپیوتر بر تمام زندگی من رخنه کرده بود و حالا باید آن خستگی،شور و زندگی را همراه با حالات مختلف زندگی یک انسان با حضور آیکن های صفحهاول سیستم خودم نشان می دادم.
مجموعه،«هیچ به هیچ» (Nil Nil) پخته ترین مجموعه ضد جنگ شما، چگونه شکلگرفت؟
Nil Nil، اصطلاحی است که خارجی ها در بازی فوتبال می گویند،یعنی یک بازی که در نهایت بردی درآن نیست و جنگ هم که در نهایت نه برنده دارد و نه بازنده،جنگی که در آن خشونت موج می زند و اگر هم به زندگی عادی خودمان ادامه می دهیم اما این استرس و اضطراب همیشه با ما هست.
این نگاه زنانه در جنگ از کجا می آید؟
درست است که زن به جنگ نمی رود اما برادر،پدر،پسر…او به جنگ رفتهاند و جنگ وسط زندگی همه ما بوده است حتی اگر امروز به ما بگویند جنگ است نحوه برخورد با آن را بلد هستیم،اما اگر مثلا به یک سوئدی بگویندجنگ است،شاید نتواند خودش را با شرایط آن وفق بدهد.
البته ما با جنگ فیزیکی تنها مواجه نیستیم؟
بله،حتی امروزه ما به وسیله رسانه ها بمباران می شویم.
یک نمونه جنگ هم ذهنی است حتی در این مجموعه هم می بینیم،جایی که ما با جنگ خانواده ها و یا جنگ زوج ها مواجه هستیم؟
بله،این برداشت هم از مجموعه بوده که در نسلحاضر و به خصوص در زوجهای جوان این منازعه را بیشتر می بینیم.
مجموعه مربع سفید(White Squar)
این مجموعه هم از دل مجموعه قبل شکل گرفت که آن را در زمان نمایشگاه تقدیم کردم به تمام جانبازان،واقعا زمانی که می خواستم،اشیاء جنگی مورد نظر را برای عکاسی تهیه کنم وقتی به سراغ کسانی می رفتم که از جنگ برای خودشان خاطرهای آورده بودند،می دیدم که آنها چقدر برای این ماسک ها،ترکش ها…احترام و ارزش قایل هستند تا جایی که آنها را در بهترین نقطه و حتی در دکور خانه خود جا داده بودند و عاشقانه به حفظ آنها و خاطراتش می پرداختند.
و به مجموعه شما،شاپرکخانوم(Miss Butterfly) می رسیم،انگار تجربه تمام مجموعههای قبلی در این مجموعه جمع شده است؟
یک روز به طور اتفاقی سی دی شاپرکخانوم اثر بیژن مفید را دیدم و برای دخترم خریدم البته خودم در دوران کودکی آن را شنیده بودم،همزمان که با دخترم آن را گوش می دادم با خودم گفتم که تا چه اندازه این اثر به شرایط امروز ما نزدیک است،و با اینکه در حدود چهل سال از اجرای آن می گذشت واقعا زمان مشخصی را نمیتوان برای آن متصور شد.دوباره با این قصه همذاتپنداری کردم و به اجرا و چیدمان قصه شاپرک خانوم پرداختم که این مجموعه عکس شاپرک خانوم در اردیبهشت ماه سال ۹۰ در گالری راه ابریشم به نمایش گذاشته شد.
و بیانیه شخصی خوبی هم برای آن نوشته بودید
بله؛« «شاپرک خانوم در پی وعدهای که با آفتاب دارد در جستوجوی راه خروج و رسیدن به نور در تار عنکبوت گرفتار میشود. عنکبوت که با دیدن زیبایی و ظرافت شاپرک خانوم دلش به رحم آمده است با شاپرک خانوم قرار میگذارد تا یکی از حشرات داخل انباری تاریک را برایش بیاورد و در تارهای تنیدهاش گرفتار کند تا راه خروج و رسیدن به نور را نشانش دهد. اما شاپرک خانوم هر بار بعد از شنیدن درد دل حشرات دلش میسوزد و در نهایت دست خالی با بالهای خراشیده نزد عنکبوت باز میگردد و خود را در تار میاندازد تا غذای او شود. عنکبوت که از ماجرا خبر دارد دستهای شاپرک خانوم را از تارها رها میکند و راه خروج را به او نشان میدهد تا به وعدهٔ دیدارش با آفتاب برسد. شاپرک خانوم حشرات را فرا میخواند تا آنها نیز در این آزادی سهمی داشته باشند اما هیچ پاسخی نمیشنود. شاپرک خانوم مأیوس از رفتار حشرات دیگر بالهای خستهاش را باز میکند و به سمت نور میرود.»
سابقه تدریس هم که داشته اید،حتی نمایشگاههایی نیز از آثار هنرجویان شما در خارج از کشور به نمایش گذاشته شده است.
یک ورکشاپ هفت ماه برای دختران و زنان تحت حمایت بنیاد نیکوکارانهی «امید مهر» برگزار کردم که ۵۵ عکس از ۱۱ هنرجوی شرکتکننده (از جمله چند دختر مهاجر افغان) به نمایش گذاشته شد. این نمایشگاه با نام «صدای نیمهی دیگر» و موضوع «زن،زنانگی،عکاسی»،در نقاط مختلف جهان به نمایش در آمد. بنیاد نیکوکارانهی «امید مهر» در سال ۱۳۸۳ در تهران فعالیت خود را برای دختران و زنان نوجوان و جوان که نیاز به حمایت دارند، آغاز کرد. اهداف بنیاد امید مهر توانمندسازی دختران و زنان ۱۵ تا ۲۵ سالهای است که به دلیل برخی از کمبودها و در مواردی وضعیت نامناسب نتوانستهاند استعدادهای خود را آشکار سازند.
از زنده یاد «بهمن جلالی» بگویید؟
یکی از شانس های زندگی من استادی به نام بهمن جلالی بود.
چرا؟
جلالی ، معتقد بود که باید راحت عکس گرفت.راحت با پیرامونمان برخورد کنیم.یکی از حسنهای بزرگ جلالی این بود که اگر یک نفر به مستند علاقه داشت مسیر را برای او در راه مستند هموار می کرد و همین اصل در مورد یک نفر که مثلا می خواست در حیطه عکاسی خلاق ادامه بدهد صدق می کرد. و معتقدم حالا که جلالی در بین ما نیست تفکر او را دنبال کنیم.
توصیه شما به عکاسان جوان چیست؟
سال ها پیش در اولین نمایشگاهی که داشتم عکس هایم با قیمت ۲۵ هزار تومان به فروش رفت و سال ها بعد همان عکس ها در حراج های بزرگ دنیا با قیمت های بالا به فروش رفت.جوان ها امروز خیلی زود می خواهند به پله آخر برسند.سریع می خواهند یک نمایشگاه انفرادی در بهترین گالری بگذارند.در صورتی که باید از نمایشگاه های گروهی آغاز کرد.صبور بود و به آینده امیدوار و نکته دیگری که در نسلامروز برای من سئوال برانگیز است،ناامیدی از عدم سوژه است.واقعا در اطراف ما حتی در موضوعات مستند آنقدر سوژهِ کار نشده وجود دارد که برای همه عکاسان اجازه فعالیت باشد،مهم این است که خیلی به خودمان سخت نگیریم و ساده ببینیم و ساده عکاسی کنیم.
مجموعه عکاسی سفارشی هم قبول می کنید؟
معمولا سفارشی کار نمی کنم مگر اینکه واقعا موضوع آن برایم جذاب باشد و بتوانم با آن همذاتپنداری کنم.
از حراجی ها حمایتی هم نصیب شما می شود؟
قبلا آن عکس توسط گالری به فروش رفته است و تنها اخبار حراجی ها را می خوانم و می شنوم.
وضعیت فروش آثار شما چگونه است؟
در گالری ها بحث فروش بد نیست،در موزه ها نیز نمایش و بررسی عکس ها بیشتر از هر چیزی مورد اهمیت قرار دارد.
از ایدهها و برنامه های آینده خودتان بگویید؟
به تازگی به پروژههای ویدیویی با محوریت عکس فکر می کنم و برای سال بعد هم چند ایده دارم که حتما اجرا می کنم.