بهرام بیضایی آغداشلو را چگونه می بیند؟
تحریریه سایت کانون عکس انجمن سینمای جوانان اصفهان: بهرام بیضایی از همنسلان آیدین آغداشلوست که ماندگاری تفکر و اندیشههایش بیهمتاست. نزدیک به ۹ سال پیش برای آغداشلو بزرگداشتی برگزار شد که بهرام بیضایی برای دوست دیرین خود اینچنین نوشت: «بخش مهم نقاشیهای آیدین عنوانی دارند: خاطرات انهدام! عنوانی که براثر سنگینی میکند و آن را میگرداند بهسوی آنچه امروزه -درست یا غلط- معناگرا میخوانند. این عنوان با همه صلابتش مشکلاتی با خود میآورد: یکم اینکه نمیگذارد این اثر را جز در سایۀ این عنوان بنگریم. دوم اینکه گویی نقاش ما را راهنمایی میکند چه معنایی را در اثرش جستوجو کنیم. سوم اینکه این اثر را تبدیل میکند به اندیشهنگاری؛ یعنی هنری که بنیاد خود را از درکی ادبی- فلسفی میگیرد و چهارم و از همه مهتر اینکه سنگینی اندیشهی ما را بازمیدارد از اینکه به مهارت و ظرافت و دقت هنر بهکاررفته در اثر خیره شویم و بهپاس اینهمه، اثر را دوست بداریم. آنچه از پس این عنوان برمیآید بهراستی چیرگی و تردستی نقاش است و اگر خوب بنگریم، تعارض تلخ و دلنشینی در این عنوان هست که عمیقاً انسانی است. سادهاش اینکه نقاش به انهدام و زوال واقف است و بااینهمه از خلاقیت ناگزیر و درواقع خلاقیت او توضیح همان انهدام و زوال است. بله همین چرخه بسته خاطرات تلخ انهدام او را به خلاقیت برمیانگیزد؛ خلاقیتی که خود در توضیح انهدام است. یک چرخه کاملا یانگ و یین تائوئی، دو عنصر ویرانگر و سازنده که گردش ابدی آنها خود زندگی است و از آن گریزی نیست و این مرا بهجایی میبرد که بارها شاعر توس برده است. وقتی سرانجام و بهفرمان روزگار -حکم تاریخ افسانهای پیش نوشتهاش- باید مرگ پهلوانانی را چنان چیره و ستبر اندام و دراز زندگانی و کارآمد که خود با واژهها آراسته میسروده است. همانگاه که با دریغ و افسوس ناخرسندی خویش را با ویرانگری زمان و تاریخ اگرچه در پسواژۀ جهان یا سپهر بازمیگفته پیش از نقاشان و در غیاب نقاشان فردوسی سروده است.
نگرانی آیدین از انهدام که با کشفِ مرگ آغازشده بود، به کُلِّ هر ارزشی و تکیهگاهی گُسترش مییابد. احتمالاً ناخودآگاهِ آیدین نمیتوانسته تصویرِ پدر یا مادرَش را جز در شخصیتهای در حدِّ کمالِ پس از نوزایی فرنگ بازسازی کُنَد که در یکقدمی فروریختناند، و مرگ چهرهی آنان را یا زدوده یا فرو پوشانده.
امّا آیدین بازسازیهایی نیز دارد در ستیز با انهدام؛ بازسازی مانیوارهای فرسوده، قطعهای تذهیب، یا خطّی دریده و پوسیده و رنگِ رو رفته. و آنچه میانِ این دسته بیش از همه مرا میگیرد، آنهاست که خود را نقّاشی در نقّاشی، یا خطّ در خطّ، یا تذهیب در تذهیب نشان میدهند.
نوشتههای آیدین بخشی است از خلاقیّتِ او، و درعینحال گفت وگو دربارهی خلاقیت! نوشتههای آیدین یکسره گفت و گو با امروز است؛ و گونهای گواهی دادن به اینجا و این زمان. پیداست که او از روزگاری که او را در میان گرفته برکنار نیست؛ و پُرسشهای او پُرسشهای گروهِ بزرگی از اندیشمندانِ نگرانِ این سَرْزمین است. این پُرسش که جایگاهِ من – ما – کجاست، از آنِ مَردُمی است که جایگاهی داشتهاند، که پیش از آنکه شایستگیاش را از دست دهند، به ناشایستگی ازدستدادهاند. کوششِ آیدین به تعیین جایگاهِ هر چیز، و تعیین جایگاهِ خود، همراه باانصاف و سختگیری یکسانی نسبت به خودَش و آن دیگران بوده است، چه با نوشتهاش موافق باشیم یا نباشیم. هیچکس بهاندازهی او در معرفی هنرهای تصویری این زمان – و راهیانِ آن – ننوشته است. نوشتنی که جز بلندنظری و انصاف، دانشِ گُسترده و جامعیّت میطلبیده و آیدین این شایستگی را به رنجِ جست و جو و خواندن و دیدن و اندیشیدن و بازاندیشی طی سالها فراهم کرده، چنانکه شاید آیندگان در سخن از فرهنگِ بصری این روزگار کمتر مرجعی جز نوشتههای او بیابند. این نوشتهها در کنارِ آنچه آیدین عملا کرده – بازسازی قطعاتِ مُندرسِ خطّ و تذهیب و مانیوارهها، گردآوری مجموعهی فرهنگی / تاریخی، کارشناسی آثار هُنری، تدریسِ نقاشی، تصویرگری و غیره – از او مرجعی در نقدِ هنرهای بصری ساخته است که نثر و استدلال و استنتاجش یادآورِ نهضتِ نقدی است که از آغاز دههی چهل با پیدایی نسلِ نویی از نویسندگان – و ازجمله آیدین – پا گرفت. آیدین در نوشتههایش بهدرستی از تأثیرِ بزرگش جلال آلاحمد از سویی، و همسالَش شمیم بهار از سوی دیگر، در شکلگیری ذهن و قلم خود سخن گفته است. و گرچه در نوشتههای پُردامنهاش وامدارِ آگاهی و بینش و کارشناسی خویش است، امّا با اندک شناختی از این دو نامِ بلند، میتوان گفت که هرگاه آیدین در نوشتهاش میشکافد و دانش و تحلیل میدهد سایهی شمیم بهار است که میگذرد، و هرگاه چون یک مرجع با صدور حُکمی بحث را میبندد، قلمِ آلاحمد است که به جولان درآمده. بهراستی هم که آیدین در داوریهایش گهگاهی خود را ملزم نمیبیند رای خود را با دلیلی همراه کُنَد، و این همان گهگاهی است که چون همهی مرجعهای فرهنگی، یک «چرا» به ما بدهکار است؛ گرچه بنا بر سنّت، قولِ مرجع خودَش دلیلِ قاطع باشد. امّا آیدین هوشمندانه، با نوشتنِ اینکه نظرَش یکی از صدها نظر است که خودِ آنهم شاید در آینده نیازمندِ بازنگری است، خود را از مرجعِ سنّتی جدا میکُنَد؛ و اینگونه است که نهتنها چون یک نقّاشِ مهم معاصر، که چون یک روشنفکرِ امروزی خود را در معرضِ داوری دیگران قرار میدهد. رهروانی که شاگردی وِی نکردهاند، میتوانند از نگریستن در نقاشیهای او، و خواندنِ نوشتههایش، نهتنها مهارت، که تعهّدش به هر دو قلم را بیاموزند.