تاک های سر به زیر دهان بسته !

تاک های سر به زیر دهان بسته !

تاک های سر به زیر دهان بسته ! کانون عکس اصفهان

مقایسه نکته به نکته هنر در حوزه عکاسی – تئاتر و سینما

علی رفیعی وردنجانی

باید به این نتیجه رسید که هنر در عرصه نمایش ذاتاً به دید مخاطب وابسته است و اگر آفریننده اثر هنری بتواند مقیاس بصری توانمندتری را ارائه دهد قطعاً مخاطب بیشتری را به خود جذب می‌کند . در این مطلب سعی خواهیم کرد که شاخصه‌هایی که در این پهنای باند بصری تأثیرگذار هستند را موردبررسی قرار دهیم و از سویی بتوانیم به یک تئوری همه‌جانبه در این زمینه نزدیک شویم .

*تاک‌های سربه‌زیر

از پدید آمدن اولین تصویر که مانند این بود تا اولین نقاشی‌هایی که بشر برای پدید آوردنشان خطوط کج‌ومعوجی را رسم کرد می‌توان این‌چنین نوشت که همه ابزارهای متولدشده پس از داستان همه در خدمت هرچه بهتر به تصویر کشیدن فضای مجسم شده توسط نویسنده در متن درام هستند . عکاسی در این زمینه یکی از ابزارهایی است که علاوه بر خلاقیت ،  تمرکز بصری انسان را در هنگام تماشای اثر افزایش می‌دهد . در مورد ارتباطی که عکاسی می‌تواند برای گسترش و تبلیغ در زمینه تئاتر و سینما و یا هر اجرای هنری دیگری داشته باشد باید بنویسیم که عکس و تصویر تنها بازمانده‌ای است که از یک اثر نمایشی اجراشده باقی می‌ماند  اما هنگامی این بازمانده وظیفه خود را به‌خوبی انجام می‌دهد که شاخصه دراماتیک اثر را آن طور که هست به تصویر بکشد؛ به‌عنوان‌مثال باید به این نکته اشاره کرد که ؛ اگر در یک نمایش نورپردازی رنگ‌های  بسیار شدید یا بسیار کم را در اختیار مخاطب قرار دهد درنتیجه خروجی تصاویری هم که از این نمایش به دست می آید می‌تواند بی‌ارزش و یا کم‌ارزش باشد . ارزش تصویر به‌خودی‌خود به ابژه‌ها و سوژه‌هایی است که در مقیاس نقطه و خط به دست می‌آید و نباید به این سادگی‌ها از نور و فضا و سوژه عبور کرد. از سوی دیگر نگاه و علم بینایی عکاس می‌تواند یکی از شاخصه‌های مهم و تأثیرگذار برای پرورش تفکر مخاطب باشد هنگامی‌که برای تبلیغ از سوژه‌های زنانه استفاده می‌شود به‌مراتب تأثیر بیشتری بر مخاطب می‌گذارد و معنای درونی‌تری را القا خواهد کرد  اما اگر تصویر پوستر مردی درحال پیاده‌روی باشد درک آن فقط به جنسیت خاصی محدود می‌شود که جبهه عمومی اثر را زیر سؤال خواهد برد . تاک‌های سربه‌زیر در این موضوع به تصاویری گفته می‌شود که بامهارت و دقت بالایی برداشت‌شده‌اند اما از قدرت بیان معنا و تزریق مسئله به ذهن مخاطب عاجزند این دسته از تصاویر همواره ازنظر ساختاری در رتبه بالایی قرار دارند اما ازنظر مفهومی و مسئله‌ای هیچ نتیجه‌ای برای مخاطبان جدی هنر ندارد .

*محدودیت تصویری یا مفهومی

در همه آثار سینمایی جهان نقش تئاتر و عکاسی به‌شدت به چشم می‌خورد چراکه مادر همه هنرهای نمایشی تئاتر است و پدر همه آثار سینمایی عکاسی است. اگر ما نتوانیم بازی خوبی را در یک اثر سینمایی ببینیم مسلماً در میزان قدرت
تصویر برداری آن هم توجهی نخواهیم کرد از سوی دیگر اگر ما یک تصویربرداری حرفه‌ای و کاملاً رُنسانس آلود را در یک اثر سینمایی شاهد باشیم کم‌تر به ارزش بازی‌های بازیگران در ان اثر توجه خواهیم کرد . درهرحال این وسط این دو الگوی بصری که مجموعاً ارزش بالایی نیز دارند باید در کنار یکدیگر به مفهوم ایده آلی برای تزریق عقیده و تفکر به مخاطب تبدیل شوند . شاید خیلی شعارزده باشد این جمله که ؛« بهترین عکاس دنیا بهترین بازیگر عرصه تئاتر است  .» اما اگر از حالت شعارزدگی و بازی با کلمات دور شویم و به این جمله کمی عمیق‌تر فکر کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که یک عکاس تئاتر باید بازیگری را در حد ایده آلی آموخته باشد و همین‌طور یک بازیگر تئاتر باید جوری به شخصیت‌پردازی بپردازد که عکاس برای برداشت‌های تصویری از وی دچار مشکل نشود . همه این جملات شهادت می‌دهند که هنر ذاتاً امری است تفکیک‌ناپذیر بدین معنا که اگر ما به‌شخصه در یک حوزه مشخصی از هنر فعالیت می‌کنیم باید در حد ایده آل از حوزه‌های مرتبط با آن اطلاع داشته باشیم تا یک ارتباط متعادل قوی را میان تبلیغ گستره و دامنه تفکر در یک اثر هنری برقرار کنیم . محدودیت تصویری از جایی شروع می‌شود که دیگر هیچ‌کدام از این شاخصه‌های مثال زده‌شده در خدمت پروژه پیش نمی‌روند و ازآنجایی‌که یک پروژه به‌مانند یک دستگاه تمام‌اتوماتیک عمل نمی‌کند باید به این نتیجه رسید که همه‌چیز در آثار هنری نسبی است و کم‌تر پیش می‌آید که یک اثر هنری از تمامی جوانب ، ایده آل و در حد بالایی عمل کند . به همین سبب محدودیت بصری بیش از دیگر عناصر موجود در یک پروژه به چشم می‌خورد چراکه تصویر اولین و بزرگ‌ترین راوی یک داستان سینمایی است .

*تصویربرداری و دیگر هیچ

تصویربرداری در تئاتر جایگاه مشخصی دارد و در بیشتر لوکیشن ها ثابت و لو انگل است اما در سینما تصویربرداری عمیق‌تر شده و زوایای بیشتری پیدا می‌کند و می‌تواند به بزرگ‌ترین شاخصه یک اثر نمایشی تبدیل شود . به‌عنوان‌مثال می‌توانیم به فیلم persona ساخته اینگمار برگمن گریزی بزنیم و بنویسیم  که یک دکوپاژ خوب می‌تواند شاخصه‌های تصویری خوبی را به مخاطب ارائه دهد . در این‌که دکوپاژ این اثر سینمایی یکی از بهترین دکوپاژها در زمان خود بوده هیچ شکی نیست اما اینکه چگونه انتخاب زاویه فیلم‌برداری و ارائه آن توسط فیلم‌بردار توانسته حس تعلیق سینمایی را در مخاطب افزایش دهد جای بحث فراوان دارد . جالب است بدانید ایده ساخت یک فیلم از تماشای نشستن دو پرستار بر صندلی‌های حیاط بیمارستان بوده که‌برگمان باظرافت تمام توانسته ایده‌های نابالغ اندیشه خود را به بلوغ روانشناسی تبدیل کند . مسئله همه تصویربرداران در داخل کشور از جایی شروع می‌شود که انتخاب چگونگی تصویربرداری را با انتخاب چگونگی زاویه عکاسی اشتباه می‌گیرند نباید فراموش کرد هرگز یک عکاس خوب فیلم‌بردار خوبی نیست و از سوی دیگر یک فیلم‌بردار خوب نمی‌تواند عکاس خوبی هم باشد . این دو مقوله ، پدیده کاملاً جداگانه‌ای هستند که تنها به‌واسطه شعور بینایی و تزریق مفهوم در حوزه‌های متفاوت به دست می‌آید . درجایی عکسی از یک دوست دیدم که بسیار در حوزه خود تأثیرگذار و پرمعنا بود اما کمی بعد به این نتیجه رسیدم که اگر همین عکس را در مقیاس یک سوژه برای تصویربرداری انتخاب کنیم اصلاً معنای خوبی نمی‌دهد . ازاین‌رو تصمیم گرفتم همه ابژه‌های تصویری را از یکدیگر منفک کنم . به‌عنوان‌مثال تصویرهای لانگ شاتی که از برج ایفل گرفته می‌شود با فیلم‌برداری چندثانیه‌ای از آن به‌شدت متفاوت است ؛ از همین رو هیچ فیلم‌برداری نمی‌تواند مفهوم یک شات خوب را از یک سوژه به مخاطب القا کند . بهتر است این مسئله را به اینجا برسانیم که یک اثر نمایشی در همه حوزه‌های فکری باید بهترین تصویر را به مخاطب ارائه دهد حال می‌خواهد این تصویر سازماندهی‌شده باشد مانند فیلم‌برداری یک اثر سینمایی و یا تک فریم و مفهومی باشد مانند پوستر و عکس‌هایی که از یک نمایش خارج می‌شود . درهرحال تصویر تنها اتاق امن ذهن است و باید به آن نگاه تازه و جدی‌تری داشت .