هیجان مرموز هوشمند

هیجان مرموز هوشمند

هیجان مرموز هوشمند کانون عکس اصفهان

هیجان مرموز هوشمند

حسین نوری/گروه خبر کانون عکس اصفهان
گزارش تصویری/حامد قصری
بی‌شک به استناد فضای چندبعدی هنر و برآورده نکردن نیازهای همه ما در قالب یک نوع مدیا می‌توان گفت هنر شکل تک‌بعدی نمایش خود را ازدست‌داده است.
«نوشتن یکی از سخت‌ترین کارهای دنیاست. حتی سخت‌تر از کار معدن!!!»؛ این جمله را هوشمند زاده‌ای برای ما تعریف کرد که خود سال‌های متمادی به عکاسی پرداخته و چنان سبک و دیدگاه شخصی استواری را داراست که برازنده لقب استاد است. پیمان هوشمندزاده در سلسله نشست‌های ماهانه دعوت از اساتید صاحب‌نظر، مهمان بچه‌های کانون عکس اصفهان بود.
سخن گفتن در مورد کسی که تاثیرگذاری خاص خودش را داراست چنان به نظر سخت می‌آید که هر واژه‌ای از ترس مواجهه با تعاریف و سخن فرار می‌کند. تکرار حس رخوت و شوق توامان نوشته‌ها سایه‌ای سترگ بر صفحه کاغذ گذاشته است و مجموعه آثارش؛ «تیپ‌های قهوه‌خانه‌ای»، «زورخانه»، «اهالی کافه شوکا»، «بچه‌های گمرک»، «یک حساب سرانگشتی»(فضاهای وارونه ثبت‌شده) و «قتل» …. روی سلول‌های خاکستری همه‌ی ما حک شد. شاید سخت‌ترین کار دنیا نوشتن گزارش این رویداد است. گمان می‌کنم چنان درون موضوع غوطه‌ور شده‌ام که تمام صحبت‌ها از ذهن گیج و هیجان‌زده‌ام پر می‌شوند. ولی وقتی به تمامیت یک هنرمند می‌نگرم، وقتی چهره آرام و چشمان غمگین او را می‌بینم یقین پیدا می‌کنم هیچ‌چیز را نمی‌دانم.
پیمان هوشمندزاده از ساعت ۱۵ مهمان ما بود. در ابتدا قسمت چاپ‌نشده کتاب «لذتی که حرفش بود» را برایمان خواند. صدا چنان آرام و واقعی بود که نگاه‌ها به‌سوی بی‌نهایتی ابدی خیز پیداکرده بود.
پیش‌تر رفتیم. عکس‌های کتاب ۱۰۰ را مشاهده کردیم و با دید یک جوان علاقه‌مند روبه‌رو شدیم. نگاره‌ها آن‌قدر حس دل‌نشین و حقیقی با خود حمل می‌کرد که حتی صحبت یا سؤال زیادی مطرح نمی‌شد. هوشمندزاده آدم کم‌حرفی بود ولی شوق تلنگر زدن به راه ما در وجودش فوران داشت. از جملات سوژه‌هایش زمان عکاسی با ما سخن گفت و عکس‌ها یکی‌یکی به طرفمان شتاب می‌گرفت. سیامک تراکمه زاده مجری برنامه پس از بررسی چند مجموعه عکس به نکته‌ای ظریف در میان سخنان این هنرمند پی برد، چیزی که هوشمندزاده برای ما تکرار می‌کرد؛ پروژه بود. از اتفاق گفت؛ که در زندگی امروزی کم‌رنگ تراست و جسارت را برای ما تعریف کرد.
بعد از تمام این گپ و گفت به‌طرف پذیرایی ساده در ساعت ۱۷ دعوت شدیم. بچه‌ها آن‌قدر مشتاق صحبت بودند که استاد حتی در زمان استراحت تایم خالی تنهایی شخصی خود را هم نداشت. ساعت ۱۷:۳۰ دوباره به سالن بازگشتیم. در مورد دشوارترین کار دنیا «نوشتن» و راحت‌ترین کار دنیا «عکاسی)» از منظر خود سخن گفت. در ادامه به تماشای عکس‌های دیگری از این نویسنده نشستیم. مجموعه‌های معاصرش که بعضی‌ها با طنز عجیبی روبه‌رو بود. نگاه‌هایمان به هوشمندزاده وارونه شده در عکس‌هایش زمانی که در سوئد بود خیره شده و قتل را با جزییات صحنه‌آرایی شده‌ای در مجموعه‌ای با همین نام دیدیم. در مورد «لذتی که حرفش بود» سؤال پرسیدیم و استاد تمام و کمال تنهایی نوشته‌شده خویش را برای ما ارائه داد. پس‌ازآن به میهمانی کتاب‌هایشان در ضیافت امضا دعوت شدیم. چهار عنوان از کتاب‌های این نویسنده مدرن («دو تا نقطه»، «ها کردن»، «شاخ»، «لذتی که حرفش بود») با تخفیف برای بچه‌های شرکت‌کننده عرضه شد و اعضای کانون با اشتیاق برای امضای ثبت یادگاری امضای آثار کنار میز استاد به‌صف ایستادند.
حضور نداشتن هوشمندزاده برای فردا یا حتی همین حالا در بین ما سخنی عمیق و ملال‌آور است. امید به این داریم دیدار دوباره‌ای با این هنرمند چند مدیایی فراهم شود.
[vc_gallery type=”image_grid” images=”349924,349925,349926,349927,349928,349929,349930,349931,349932,349933″ img_size=”200×100″ column_number=”5″ grayscale=”no” hover_icon=”none” images_space=”gallery_without_space”]