حسین نوری/گروه تحریریه سایت کانون عکس انجمن سینمای جوانان اصفهان:برنامه این هفته کانون عکس اصفهان با موضوع ایماژ و حضور استاد شمس لنگرودی در تاریخ یکم شهریورماه سال ۹۶ و از ساعت ۱۶ آغاز شد. ابتدا توسط مجری برنامه (عاطفه محوری) از شمس دعوت شد و ایشان پس از حضور بر روی سن بدون معطلی به موضوع پرداختند. سخنان شمس لنگرودی با سخنی از هایدگر شروع شد که میگفت هر نظام فلسفی در دنیا عکسی از جهان پیرامون ماست. شمس طی صحبتهایش یادآور شد که اولین تعریفی که از عکس به یاد میآورد همین جمله هایدگر است. او با باز کردن این جمله به این موضوع پرداخت که هر هنرمندی در هر عصری از زندگی دارای دیدگاهی فلسفی به دنیا بوده، همانطور که نیچه و هگل همعصر بودهاند و اندیشهشان از دنیا متفاوت بوده است. پس از آن شمس به تعریف ایماژ پرداخت. ازنظر او ایماژ هم تعریف با تصویرسازی ذهنی (یا همان عنصر خیال) و برونگراییاش به تصویری عینی همراه بود. ایشان همواره هنرمندی یک هنرمند را درگرو همین تصویرسازی ذهنی یا خیال میدانست و عنصر مشترک همه هنرها را ایماژ بیان کرد. ذکر مثالهای متعدد نیز چاشنی صحبتها و باعث درک بهتر موضوع برای ما بود. شمس هم سو بودن تصویر و تفکر ذهنی هنرمند با اثرش را یکی از مؤلفههای ارزشگذاری هنر میدانست و به عقیده او هنرمندان روایی هرچند ارزشمندند ولی ایماژ در کارهایشان کمتر پیداست و تنها تصویر واقعی را برای ما بیان میکنند. به نظر او ایماژ همیشه الزاماً به معنی تصویر بیرونی نیست. هم میتواند توصیف باشد هم یک نوع روایت. بهعنوانمثال اخوان ثالث، شاعر روایی است ولی وقتی شعر زمستان را میگوید ظاهراً دارد زمستان را توصیف و روایت میکند ولی میتوان نوع بیان او را به تخیل فرهیخته ربط داد و استحالهای درون شعر اوست که کمتر در بقیهٔ شاعران است و برای همین ممکن است هر شخصی تعریفی از آن شعر داشته باشد مثل رویکرد سیاسی. این موضوع میتواند در عکس نیز نمود پیدا کند. و میتوان کنایه از چیزهایی را درون عکسها نیز قرارداد. شمس دو نوع تخیل را به گفتهٔ یک اندیشمند برای ما گفت که خیال به دو نوع تخیل ساده و فرهیخته تقسیم میشود و هرچقدر تخیل ما فرهیختهتر باشد (که مسببش ایماژ است) استحاله درون کارهایمان بیشتر خواهد شد. او ایماژ را به این معنی دانست و اعتقاد داشت هنری ارجمند است که از ذهن یگانه یک هنرمند باشد.
در قسمت دوم صحبتها (که پس از بیست دقیقه استراحت برگزار شد) شمس لنگرودی به خواسته دوستان چند شعر را برایمان خواند و پسازآن به پرسش و پاسخ گذشت. قسمت بیشتر سؤالها توسط مجری برنامه پرسیده شد. او در جواب این سؤال که هنرهای تجسمی و ادبیات تا چه اندازه هم مسیر هستند گفت: همه هنرها یکچیز است ولی ابزارش تفاوت دارد و اساس آنها یکی است. او تعریف کرد وقتی در زمان کودکی بوده هیچ کلاسی شبیه به شهرهای دیگر نبود و ما بهطور طبیعی به سمت شعر گرایش پیدا کردیم. و بعد در ۲۰ و چندسالگی تازه به سمت سینما گرایش پیدا کردم. کار هنری چند چیز نیاز دارد اولی استعداد و دومی پشتکار است ولی این دو کافی نیست و شور و شوق هم نیاز است. جایی که حرف زدن به پایان میرسد هنر شروع میشود. و هنرها همیشه هم سو هستند. در جواب سؤال دوم که شاعرانگی یک عکاس چقدر الزامی است گفت که اصلا این رویکرد نیاز نیست. شاعرانگی یک نوع از عکاسی است و مهم این است که هنر تخت نباشد و لغزندگی معنا داشته باشد. و چیز مهم هر اثری این است که ذهن شمارا درگیر خودش کند. سؤال بعدی در مورد کنار هم بودن متن و عکس بود که رابطه این دو در کنار هم ازنظر شما چگونه است. شمس اینگونه جواب داد که ما باید یاد بگیریم هرکسی کار خودش را بکند و مخالفتی وجود ندارد و هرکسی میتواند عکس و هر مدیای دیگر را ترکیب کند ولی هیچ اثری در تعیینکنندگی ارزش هنر ندارد. اگر توضیح رندانه باشد بسیار هم خوب است. کار هنرمند روشن گری نیست مثل رویکرد فلاسفه یا سیاستمداران و …./ سؤال بعدی در مورداستفاده از نمادها و نشانهها در اثر هنری بود. اینکه نقش نمادها و نشانهها و نقش تعیینکننده آنها در یک اثر هنری چقدر است؟ او جواب داد که همهٔ هنرمندان در اثر خود از سه مرحله میگذرند در مرحله اول که ذات هنر شاعرانه است و در ابتدا کار سطحی خواهد بود ولی اگربا فلسفه عجین شود کار او بغرنج خواهد بود و اگر تلاش کند از این مرحله میگذرد. و دوباره در مرحله دوم کار هنرمند ساده میشود ولی تصور کردنی هست و گفتنی نیست. کاری ارزشمند است که دانستنی باشد و گفتنی. هنر یعنی رسیدن به فرم برای بیان یک محتوا. اگر کسی در مرحله دوم گیر کند فرم گرا خواهد شد و به نظر او کسانی که در این مرحله گیرکردهاند دچار نمادها و کنایهها خواهند بود ولی در مرحله سوم تفکر و نماد در اثر حلشده است. اگر اینها در کار حلشده باشند اصلا نیاز به بررسی نخواهند داشت. در ادامه شمس در جواب این سؤال که در مواجهه هنرمند با پیچیدگی زندگی معاصر و سادگی آثار چه باید کرد گفت: در فاصله ده سال بین ۶۹ تا ۷۹ که من کتابی چاپ نکردم عمیقا درگیر این مسئله بودم که چطور سعدی و حافظ به این مقدار شعر عالی میسرایند و راز این موضوع چیست و داخل فکر کردنها چیزهایی شبیه حل شدن فرم و محتوا چیست و …را درک کردم. درمجموع دیدم حافظ بیشتر از همه ما فهمید هرچند هنرش برای مردم نیز بود. و این یعنی کسی که ساختار و تفکراتش را کنار نزند ولی درعینحال جوری آن را بیان کرد که ساده باشد. او دلیل “پنجاهوسه ترانه عاشقانه ” اینطور بیان کرد که آنها را در پنجاهوسهسالگی نوشته است. شمس در ادامه گفت سه نوع فلسفه وجود دارد البته به نوع ساده آن. یکی شبیه سهراب است و میگوید “کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ و یا به سراغ من اگر میآیید نرم و آهسته بیایید” یک نوع دیگر شبیه مولوی است که همهچیز را عالی و عاشقانه میبیند. یک عده دیگر ناراحت مادرزاد هستند مثل بعضی نویسندهها. فرق حافظ با بقیه این است که حافظ میداند دنیا لجن زاری است که ما درآن زندگی میکنیم ولی میگوید شبیه نیلوفر باش. مثل شعر “یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور” او در جواب اینکه زادگاهتان و سفرهایی که داشتید و باعث بینشهای جدیدی شده است چقدر در آثار شما تأثیرگذار بوده است؛ گفت که این دو سؤال است. خیلیها فکر میکردند که شعر من به خاطر زادگاهم پر از طبیعت است. او گفت که نیما یوشیج گفته است اگر میخواهید برای سنگ بنویسید باید شبیه آن بشوید. اگرنه نمیتوانید از آن سخن بگویید و برای همینکه حس را بهتر بشناسم به دوره بازیگری نیز رفتم و دوباره به سمت طبیعت رفتم و آن را مشاهده کردم و ربطی به زادگاهم نداشته است. و سفر را در اثرگذاری کارهایش خیلی تأثیرگذار میدانست و به همین دلیل درگیر زندگی و سفر شدم. او گفت که یکی از حتمیتهای هنر صداقت است یعنی شما میتوانید به بقیه دروغ بگویید ولی اگر به خودتان دروغ بگویید تأثیرگذاری اثر خیلی کمتر خواهد شد. شعر اثرانگشت آدم است. نمیتوان دستورالعمل نمیتوان صادر کرد. او از خاطره دیدار سوزان سانتاگ برای ما گفت که به دلیل نوشتن تاریخ تحلیلی شعر نو به آمریکا سفر کردم. و در آنجا خیلی از هنرمندان را دیدم. در طی کلاسهایی که داشتم در انجمن قلم آمریکا سوزان سانتاگ، مگ داف، آرتور میلر را در آنجا دیدم و بحث بیشتر در مورد شعر سیاسی بود. او میگفت وقتی در مورد موضوع ادبیات برای چند نفر صحبت میکردم و در خلال همین کار به ادبیات معاصر رسید.قصد داشتم که در این موردمطالعه کنم و فکر کردم که کتابی چاپ کنم که به درد بقیه نیز بخورد. و هرچقدر درون این مسئله فرورفتم دیدم دچار یک اقیانوس بیانتها شدم که باعث شد ده سال طول بکشد و دوازده هزار صفحه یادداشتبرداری کنم و همین خود موضوع را بهصورت بزرگی نمایش داد. تاریخ تحلیلی را بیشتر برای دل خودم نوشتم. او در جواب اینکه آیا زندگی خیال است اینطور گفت که وقتی نوجوان بودیم دوستی داشتیم که میگفت زندگی خیالی بیش نیست. ولی زندگی خیال نیست و پر از مسائل مختلف است. ما از زندگی کمتر لذت میبریم و بیشتر دردها را برای خودمان بزرگ میکنیم. در قسمت دیگر شمس لنگرودی به چند سؤال حاضرین پاسخ داد. و پس از آن همانند دیگر برنامههای کانون با تقدیر از این هنرمند و عکس یادگاری با استاد جلسه به پایان رسید و امضای آثار شمس لنگرودی در سالن دیگری انجام شد.