مهرداد افسری :همه عکس‌ها باید حامل معنا باشند

مهرداد افسری :همه عکس‌ها باید حامل معنا باشند

مهرداد افسری :همه عکس‌ها باید حامل معنا باشند کانون عکس اصفهان

گروه تحریریه سایت کانون عکس انجمن سینمای جوانان اصفهان: مهرداد افسری چهارشنبه این هفته میهمان بچه‌های کانون عکس انجمن سینمای جوانان اصفهان است. افسری یک اندیشمند عکاس است که عکس‌هایش دارای بیان فلسفی و پرسش گرایانه است. آنچه در ادامه باهم می‌خوانیم از گپ و گفت تصویری علی رجبی با مهرداد افسری پیاده‌سازی شده است. تحریریه سایت کانون عکس اصفهان ساعت‌ها بر روی این متن زمان گذاشته و نحوه ارائه آن به‌صورت جستار و از زبان مهرداد افسری است؛

****به یک تعریف مشخصی از عکس نرسیده‌ام. چون در عکاسی هر چه جلو‌تر می‌رویم می‌بینیم که چه دنیای وسیع و پیچیده‌ای دارد. ولی معمولاً در هر رشته‌ای یک تعریف کلاسیک وجود دارد. کنش عکاسی برای من یک‌جور مکاشفه تصویری اندیشه است. یعنی ما به‌واسطه عکاسی دنیای شخصیمان را در جهان خارج جست‌وجو می‌کنیم.

***عکس اتفاقی است که وسط ایستاده است. عکاس دنیای پشت سر ذهن هنرمندانه را به دنیای روبه‌رو که دنیای مخاطب است انتقال می‌دهد.

***در‌‌نهایت عکس می‌شود یک اتفاق بصری، همانند قلم برای نویسنده و عکس متنی است که واسطه اطلاعات است و ارتباط برقرار می‌کند. عکس مثل کتاب است که مخاطب دارد. عکس یک نظام نشانه‌ای بصری است. همان‌طور که متن بر اساس یک سری قرارداد‌ها و بر اساس نشانه‌ها نوشته می‌شود.

***هنگامی‌که یک متن چینی داریم نمی‌توانیم آن را بخوانیم یک عکس هم همین‌طور است یک نظام نشانه‌ای تصویری است. آن چیزی که «آلن سکولا» در مقاله درباره ابداع معنای عکاسانه می‌گوید آن‌کسی که با تصویر آشنا نباشد نمی‌تواند عکس را درک کند. سکولا به زن آفریقایی قبیله‌ای اشاره می‌کند که وقتی عکس پسرش را می‌بیند نمی‌تواند قبول کند که این پسرش است چون با آن نظام آشنا نیست. طبیعتاً ما امروز که داریم در جهان عکاسی زندگی می‌کنیم نمی‌توانیم بدون آشنایی با نظام تصویر بازخوانی کنیم و نشانه زدایی کنیم و رمز زدایی کنیم و عکس را بفهمیم.

***ما داریم در مورد عکس‌هایی صحبت می‌کنیم که قرار است که یک جریانی را یک مفهومی یک احساسی را یک اتفاقی یک معنایی را منتقل کنند. علی‌رغم اینکه معتقدم حتی عکس‌های خانوادگی هم که صرفاً جهت یادگاری گرفته می‌شوند. آن‌ها هم احتیاج به بازخوانی دارند. شما در نظام نشانه‌ای وقتی به عکس‌های یادگاری نگاه می‌کنید، از صورت‌ها چشم‌ها و اتفاق‌ها می‌توانیم خیلی چیز‌ها را دریافت کنیم.

***عکس می‌تواند یک شعر، یک فلسفه و یک داستان باشد. وقتی درباره یک عکس علمی صحبت می‌کنیم می‌تواند گویای یک متن علمی باشد. و با توجه به اینکه عکاسی فوق العلاده دنیای وسیعی دارد همراه با شاخه‌های مختلف است که می‌تواند هزاران اتفاقات مختلف را بطلبد. عکاسی خبری و ورزشی هم نشانه‌های خاص خودش را دارد.

***باید به سال‌ها قبل، سال ۷۰ بازگردم.‌‌ همان موقع عکاسی می‌کردم اما عشق سینما بودم و دوست داشتم سینما بخوانم ولی آن موقع‌ها که ما امتحان می‌دادیم یک سال در میان بود و وقتی من امتحان دادم زمان عکاسی بود و گفتم می‌روم عکاسی می‌خوانم و بعد تغییر رشته می‌دهم. جالب است که عکاسی برایم تا آن زمان جدی نبود. عکاسی می‌کردم، دوربین داشتم و می‌دانستم که عکاسی هنر است و می‌شود خیلی کار‌ها با آن کرد ولی مثل سینما برایم جذاب نبود خیلی عادی برخورد می‌کردم. در دانشگاه به‌واسطه یک سری اساتیدی که خیلی تأثیرگذار بودند در زندگی من، دنیایش برایم باز شد‌‌ همان ترم‌های اول و دوم برایم جالب شد، با دنیایی آشنا شدم که تا به آن روز ندیده بودمش و چقدر برای من نامفهوم و کوچک بود تا قبل از آن و این پرسش من را بیشتر کرد و این مدیوم را برایم جذاب‌تر کرد. و این ورود من بود به دنیای عکاسی برای چیزی که می‌خواستم کشفش کنم.

***البته سال ۷۴ برخورد با عکاسی سطحی بود حتی برای خود من. مثل حالا پیچیده نبود. ولی روزبه‌روز این دنیا برایم پیچیده شد و سیر در دنیای آن بخشی از زندگی‌ام شد والان می‌توانم بگویم همه‌چیزم شده است.

***فیلم مستند می‌سازم اما عکاسی اولویت اولم بوده و هست. البته بماند که مدیوم‌های مختلف با تفکر ما ساخته می‌شوند. ما باید مدیوم خودمان را مشخص کنیم. آن چیزی که به آن می‌گوییم هماهنگی فرم و محتوا، و بر اساس آن مضمون باید قالبت را انتخاب کنید.

***مواقعی هست که عکاسی نمی‌تواند حرف تو را بزند، نمی‌تواند آن مفهوم تو را منتقل کند. می‌روید سراغ سینما، می‌روید سراغ ادبیات اما یک موقعی هست که سینما نمی‌تواند تفکر تو را بیان کند، پس می‌روید سراغ عکاسی.

***در این سال‌ها جایگاه عکاسی با سینما عوض‌شده و عکاسی آمده است جلوی سینما قرارگرفته است درصورتی‌که قبلاً برعکس بود.

***جذابیت دنیای عکاسی چیز دیگری است. تنهایی و آن مال خود بودن، تنهایی که تعلق به تو دارد. عکاسی مدیایی است که از آن توست، مدیایی بسیار شخصی.

***برای من عکاسی عرفان هم دارد. چه زمانی که می‌روم عکاسی بکنم و چه زمانی که به عکاسی فکر می‌کنم. آن دنیا را دوست دارم.

***من این‌گونه به دنیای عکاسی رسیدم و به کسانی که هم که به‌غیراز این اندیشه رسیده‌اند، احترام می‌گذارم. اصلاً این نیست که حتماً باید نگاه فلسفی به عکاسی داشت.

***آدم‌ها با توجه به جریان زندگیشان به یک سمتی کشیده می‌شوند ولی ما یک‌چیزی را می‌گوییم جریان فلسفی در عکس و یک‌چیزی را هم می‌گوییم معنا و مفهوم در عکس، اما معنا و مفهوم را نمی‌شود از عکس جدا کرد ولی لزوماً این نیست که هر عکس باید یک عکس فلسفی باشد. اصلاً قرار نیست همه عکس‌ها فلسفی باشند اما همه عکس‌ها باید حامل معنا باشند.

***هر عکسی در هر ژانری که گرفته می‌شود باید حامل معنا و مفهوم باشند.

ما نمی‌توانیم معنا و مفهوم را از عکس بگیریم. اگر معنا را بگیریم دیگر کاغذ پاره‌ای بیش نیست. کاعذی است که شکلی روی آن است.

***آن چیزی که عکس را می‌سازد و وارد جهان می‌کند آن را و در جهان استمرارش می‌دهد و در جهان زندگی می‌کند به خاطر آن مفهومی است که در آن اثر است.

***دلیل این‌که حافظ را از ۷۰۰ سال پیش هنوز داریم و می‌خوانیم به خاطر آن‌همه زیبایی نثرش نیست، بیشتر به خاطر معنا و مفهومش است. در عکس هم همین‌طور است و باید حامل معنا و مفهوم باشد که قابلیت خواندن داشته باشد.

***حالا خود معنا، لزوماً معنا به معنای گفتار و نوشتار نیست. خیلی از آثار هستند که یک اتفاقی را درون تو می‌سازند، نیشی را به تو می‌زنند آن چیزی که «بارت» در کتاب اتاق روشن خود می‌گوید، تلنگری به تو می‌زند. که این تلنگر لزوماً یکسان هم نیست و برای آدم‌های مختلف ممکن است یک نقطه از عکس آن تلنگر را بزند.

***وقتی داریم در مورد عکس خبری یک روزنامه صحبت می‌کنیم عکسی که از اتفاقی دارد صحبت می‌کند و معنایش‌‌ همان اتفاقی است که دارد توصیفش می‌کند.

***باید یک پیش‌زمینه‌ای از اقتصاد هنر داشته باشیم.

وقتی یک اثر به قیمت چند میلیون دلار می‌رسد یک برایندی از آن هنرمند است درواقع هنرمند یک‌شبه به اینجایگاه نرسیده. آن سیری را زندگی کرده که به آنجایگاه رسیده است. در اقتصاد هنر بیشتر استمرار هنرمند را نگاه می‌کنند. جریان گذشته هنرمند را نگاه می‌کنند که از کجا شروع کرده و به کجا رسیده و در حال حاضر کجاست. این‌یک بخشی از قضیه است. حتی گفته می‌شود عکسی را چرا ۵ میلیون دلار؛ این را که من هم می‌توانم بگیرم؟ آن چرایی را در آن کاغذ نباید جست‌وجو کرد بلکه آن چرایی را باید در آن پیشینه هنرمند بررسی کرد که تا چه اندازه تأثیرگذار بوده و حالا اثرش چقدر خلاقانه بوده است. خلاقیت نه‌تن‌ها در ساختار بلکه خلاقیت در مفهوم که به چه جریانی می‌پردازد و عکسش درباره چه چیزی دارد صحبت می‌کند.

آندریاس گورسکی یک عکاس آلمانی مکتب دوسلدورف است. فارغ‌التحصیلان این مکتب، آثارشان خیلی خشک و نظاممند است، هیلا بخرعکس‌هایش درباره محیط‌زیست است. گورسکی درباره انسان و کلاً تأثیری که انسان دارد روی پیرامونش و جامعه مصرفی صحبت می‌کند.

محیط‌زیست، جنگ و مصرف‌گرایی مفاهیم دنیای معاصر است که خیلی از آرتیست‌ها دارند به آن می‌پردازند.

*** بی‌تردید تمامی آثاری که در دنیای هنر و در اقتصاد هنر گران می‌شوند دلیل دارند ولی اینجا یک مبحث به وجود می‌آید اینکه لزوماً هر اثر گرانی، اثر خوبی نیست. و البته چون فلان اثر ارزان است پس اثر بدی نیست.

**** معمولاً اکثر دانشجویان نرم‌افزار بلدند و من خودم در حدی که کارم را راه بیندازد. بچه‌ها چون فکر می‌کنند مثلاً فتوشاپ ده تا فیل‌تر دارد باید همه را استفاده کنند.

***این اشکال از دو جا نشات می‌گیرد یکی اینکه که آن کانسپت را در ذهنش نساخته که چه چیزی می‌خواهد، پس آزمون‌وخطا می‌کند تا به یک‌چیزی برسد مثل‌اینکه می‌گوید برویم عکاسی بکنیم تا برحسب اتفاق یک‌چیزی ایجاد شود. نه، عکاسی این‌جوری نیست در عکاسی قبلش فکر می‌کنید.

***در شیوه عکاسی من این‌گونه است که گاهی تا یک سال دست به دوربین نبرم و یا دوربین من همین‌الان نشان می‌دهد که در ۶ ماه سه فریم گرفتم.

**** این‌طور نیست که مثل ورزش هرروز عکاسی کنیم تا بدنمان گرم شود.

پروسه عکاسی پروسه فکری است که داری انجام می‌دهیم، یعنی ممکن است یک پروژه را در طی یک سال در ذهنت بچینید و در عرض دو هفته انجامش بدهید چراکه دیگر می‌دانید چه می‌خواهید. ازنظر اجرایی این ظاهر است اما پروسه عکاسی در آن‌یک سال رخ‌داده است. یعنی آن اندیشه قبلش اتفاق افتاده وقتی این را بدانید، می‌دانید که چه ادیتی باید انجام بدهید چون تصویر ذهنی را می‌دانید و اینکه چه تأثیری باید روی مخاطبت بگذارید.

***خیلی از عکس‌ها، ادیت می‌خواهد و خیلی از عکس‌ها با ادیت مفهوم خودش را پیدا می‌کند. به نظر من به ادیت هم باید یک نگاه تئوریکال داشت تا تکنیکال و ادیت باید در راستای اندیشه و ذهن هنرمند باشد.

*** مجموعه بی‌خوابی‌ها را آنالوگ گرفتم و دلیلش این بود که جنس نگاتیو با جنس آنالوگ فرق می‌کند.

***مهم این است که تو با توجه به مفهومت می‌روی دنبال اینکه آیا این پروژه من باید سیاه‌وسفید کار بشود یا رنگی، باید آنالوگ باشد یا دیجیتال، باید ادیت بشود یا نشود؟ و هنرمند باید بداند چه می‌خواهد و از پیش با آزمون‌وخطا نیست.

و البته عکس‌هایی را می‌بینم که ادیت از آن می‌چکد و مفهوم عکس از بین رفته است. ادیت ویرایش است که چه عکسی ادیت می‌خواهد و چه عکسی نمی‌خواهد و خود دانستن این هم یک نوع ادیت است و اینکه در ذهنت ساختار ادیت داشته باشی و آگاهانه جلو بروی و همه این‌ها باید در راستای مضمون ما باشد.

***گاهی ما باید برویم عکاسی، ولی دوربین را دنبال خودمان نبریم شاید من بیشتر از آن‌که با دوربینم عکس می‌گیرم با ذهنم عکس می‌گیرم و خیلی
وقت‌ها برایم لذت‌بخش‌تر است. مثل‌اینکه از آن خودم است. اما وقتی عکس می‌گیریم و نشان می‌دهیم انگار دیگر از آن خودت نیست. متعلق به تو نیست و عمومی و همگانی می‌شود. ولی یکسری عکس‌ها را فقط برای خودت نگه می‌داری.

** به شاگردانم خیلی توصیه می‌کنم که بروید عکاسی و دوربین با خودتان نبرید. این تمرین خیلی خوبی است برای نگریستن، خیلی وقت‌ها وقتی ما دوربین دنبالمان است ذاتاً داریم دنبال یک هدف می‌گردیم ولی وقتی دوربین همراه‌مان نیست رهایی بیشتری داریم. جهان را دیدن و در این تمرینی که داریم عکاسی می‌کنیم اما دوربین همراهت نیست.

از آن‌طرف هم خیلی وقت‌ها یک حسرتی برایت باقی می‌ماند یعنی دوربین ندارید و اتفاق‌های خوب را می‌بینید و حسرت می‌خورید که چرا دوربین نداریم و البته این حسرت هم خیلی لذت‌بخش است. و این تمرینی است برای دیدن عکس در ذهن و با ذهن و اندیشه عکس گرفتن ما. پس همیشه این ذهن ما باید آماده عکاسی باشد.

***پس عکاسانه فکر کنیم، عکاسانه اندیشه کنیم، با عکاسی زندگی کنیم تا خوابش را ببینیم و عکس‌ها را در دنیای خواب هم ببینیم تا نفوذ کند به همه جوانب زندگیمان، آن‌وقت است که عکس اتفاق می‌افتد آن‌وقت است که عکاسی واقعی اتفاق می‌افتد.

***تجربه سال‌ها تدریس من و بودن در فضاهای آموزشی؛ کمبود مطالعه توسط دانشجویان است. معتقدم که عکاسی نیاز به مطالعه دارد چون مدیای پیچیده‌ای است. یعنی ما دیگر در دنیایی هستیم که حتی گفته می‌شود یک میلیارد عکس در یک سال آپلود شده است که شاید معادل کل عکس‌های تاریخ عکاسی تا قبل از انقلاب دیجیتال باشد. پس اینجا چطور کار یک آدم متفاوت می‌شود دلیل دارد و آن مطالعه و جایگاه اندیشه عکاس است.

***ابزار ما را عکاس نمی‌کند. دوربین باقیمت ۴۰ میلیون تومان هیچ‌کس را عکاس نکرده است و یک نفر وقتی، اندیشه داشته باشد با یک دوربین ۲۰۰هزارتومانی هم می‌تواند یک عکاس خوب و اندیشمند باشد. و این اندیشه چگونه ساخته می‌شود اندیشه به‌واسطه مطالعه ساخته می‌شود و به‌واسطه دانستن ساخته می‌شود یعنی هرکسی یک جهان‌بینی دارد و یک ایدئولوژی دارد در مورد زندگی‌اش و در مورد جهانش؛ هر چه بیشتر می‌خواند جایگاه و تفکر خودش را پیدا می‌کند و این خواندن شامل فلسفه، روان‌شناسی، تاریخ هنر، علوم انسانی، جامعه‌شناسی… می‌تواند باشد و حتی دانستن تکینک و تاریخ عکاسی هم کمک می‌کند. اگر کسی تاریخ عکاسی را نداند و عکاسی کند می‌گویند برو ببین این کاری که الان داری می‌کنی ۷۰ سال پیش یک نفر عکاسی کرده است. و این دانستن باعث می‌شود که بفهمیم جایگاه ما کجاست و چگونه خلاقانه عمل کنیم. خوشبختانه امروزه تمامی کتاب‌ها در دسترس است.

*** بزرگ‌ترین مشکل آموزشی ما این تفکری است که عکاس فقط باید عکس بگیرد نه، اصلاً این‌طور نیست و عکاس باید بیش از آنکه عکس می‌گیرد مطالعه کند و مطالعه تنها خواندن نیست بلکه دیدن جهان و نگریستن به جهان هم یک مطالعه هست. پس بصری ببینیم و اندیشه وار مطالعه کنیم.

***همه این‌ها را که گفتم بخشی از تفکر من است و اصلاً دوست ندارم که نصیحت قلمداد شود و در آخر خود شما و اندیشه شما حرف اول و آخر را می‌زند.